خشونت چیست؟

ساخت وبلاگ
نيست اما به علت بعد گسترده آن به تازگي مورد بررسي قرار گرفته است و اين بررسي ها نشان داده كه خشونت در درون خانواده از دو جهت تأثيرگذار است: شخصي و اجتماعي. در جنبه شخصي، قرباني خشونت آسيب بدني مي بيند، تحقير مي شود. شخص خشونت ديده اگر كودك باشد، تا آخر عمر بقاياي آثار خشونت با او همراه است.
 از بعد اجتماعي نيز خشونتهاي خانوادگي نوعي بي اعتمادي نسبت به افراد به وجود مي آورد. به طور كلي خشونت پديده اي است كه به مذهب ، به طبقه اجتماعي و سطح سواد كمتر ارتباط دارد. تظاهرات خشونتي با شرايط اجتماعي كه روز به روز رو به خشونت مي رود، نمود پيدا مي كند.
 آسيب شناسان و جامعه شناسان اجتماعي عمده اختلافات خانوادگي را حول محور مسائل اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ناموسي تقسيم مي كنند.


 ختلافات
 اختلافات ناموسي نشأت گرفته از خشونتهاي خانوادگي در جوامع شرقي و سنتي از لحاظ فرهنگي نمود بيشتري دارد. به طوري كه دلايل عمده قتلهاي ناموسي را تعصب، انگيزه انتقام شخصي، حسادت، شكاك بودن، ذهنيت بسته، وجود شخص ثالث، رهايي از دست شريك زندگي كه حكم مانع را دارد و از بين رفتن آبرو تشكيل مي دهد. ناگفته نماند كه اختلافات ناموسي كه منجر به قتل مي گردد بيشتر توسط مردان صورت مي گيرد، در مورد زنان كمتر ديده شده زني به تنهايي و بدون همكاري شخصي ديگر اقدام به قتل كرده باشد.
 در بسياري از مواقع، موانع حقوقي مثل عدم جدايي زن از مرد، سپردن حضانت فرزندان به مرد، اخلاق بد شوهر و ... از عواملي است كه زن را به سوي ارتكاب جرم سوق مي دهد.
 دكتر شهلا اعزازي، معتقد است كه زنان بسيار متحمل هستند و بسياري از آنان خشونت پذيرند. چون در جامعه پذيري طولاني خودشان خشونت نسبت به مادر و ... را ديده اند. ولي وقتي حامي پيدا كنند اعم از پدر، برادر يا مردي ديگر مرتكب اعمالي مي شوند كه منجر به حق خواهي آنها مي گردد. چون به صورت هنجار يا ناهنجار(قتل، طلاق) اين امر نشانگر آن است كه زن واقعاً به پشتيباني قانوني، اجتماعي و حقوقي... نياز دارد. به طوري كه اگر اين كمك به جاي يك فرد از طرف اجتماع باشد، زندگي زيبايي به او هديه مي شود ، شهلا اعزازي معتقد است وجود مكانهاي امن براي زنان تحت ستم از بسياري عواقب وخيم خشونتهاي خانوادگي جلوگيري مي كند.

شونت و هزاره سوم
 افكار عمومي بايد بپذيرند كه در قرن ۲۱ ديگر خشونت جايز نيست و بشر به مرحله اي از تكامل و پيشرفت رسيده كه اين پيشرفتها جهاني شده است. به طوري كه امروزه در جامعه به جايي رسيده ايم كه دولتها در واقع دولتهاي زورگو نيستند. دولتهاي رفاه اجتماعي و مردم سالارند.
 دولت امروز خود را موظف كرده كه از حقوق شهروندان دفاع كند. در محيط خانوادگي نيز ديگر نمي توان گفت «چهار ديواري اختياري» و خانواده محيطي است خصوصي و هيچ كس حق دخالت ندارد زيرا يك تعامل ميان دولت و مردم به وجود آمده است.
 مدرسه رفتن و واكسن زدن به بچه ها، كنترل تعداد فرزندان و ... بايد بپذيريم كه خشونت در خانواده يك مسأله خصوصي نيست. وقتي پدر يا مادري فرزندش را كتك مي زند اثرات سوء اين حركت در نسل بعد باقي مي ماند و مسأله گردش خشونت مطرح مي شود. چه كودك خود قرباني پرخاشگري و خشونت باشد و چه شاهد خشونت به ساير افراد خانواده. اين گردش خشونت از نسلي به نسل ديگر ادامه خواهد داشت و به اين ترتيب پاياني براي خشونت وجود ندارد. براي جلوگيري از خشونت در هزاره سوم به يك عامل قدرتمند به عنوان دولت قانونمند نياز است كه در يك محدوده خصوصي كه خانواده است براي جلوگيري از تبعات ويرانگر خشونت دخالت كند.

 


 خانواده اساسي ترين نهادي است كه به اعضاي خود احساس امنيت و آرامش مي دهد و مهمترين فضاي ارضاي نيازهاي طبيعي و جنسي انسانها است. اين نهاد طي هزاران سال پايدارترين و مؤثرترين وسيله حفظ ويژگي هاي فرهنگي و عامل انتقال آنها به نسل هاي بعدي بوده است. اما وجود خشونت در خانواده اضطراب و ناامني را گسترش مي دهد كه پيامد آن بيماريهاي روان تني، گسترش پديده قتلهاي خانوادگي، همسركشي و كودك آزاري است. كارشناسان اجتماعي معتقدند خشونت در خانواده ، نشان رشد خشونت در سطح جامعه است.
 صفحات حوادث روزنامه ها، هفته نامه ها و اخبار راديو و تلويزيون منعكس كننده صور مختلف پرخاشگري و خشونت هستند كه بيشترين مخاطب را نيز دارند . اين گونه رفتارها چنان روبه رشد است كه گويي در جان جامعه جاي گرفته و بخشي از رفتارهاي معمولي افراد شده است. هر روز با انواع خشونت و پرخاشگري از قبيل قتل هاي خانوادگي، آدم ربايي، نوزاد دزدي، نزاعهاي خياباني و ... مواجه هستيم. در اين مقاله سعي شده به سؤالاتي از اين قبيل پاسخ داده شود.
 اين كه واقعاً خشونت و پرخاشگري چه مفهومي دارد؟ انواع آن كدام است؟ به چه علت يا عللي از افراد در جامعه سر مي زند؟ خشونت با انسان متولد مي شود يا معلول محيط و يادگيري هاي اجتماعي است؟
 اختلافات خانوادگي
 فقر فرهنگي يكي از عواملي است كه خانواده و اعضاي آن را تهديد مي كند. آگاهي نداشتن از قوانين و حقوق رايج جامعه كه منجر به اين مي شود فرد دست به عملي زند و تصور كند كه مي تواند از آن رهايي يابد. اگر چه بعضاً افرادي نيز يافت مي شوند كه علي رغم آگاه بودن از نتيجه اعمالشان به خاطر جهالت و فقر فرهنگي مرتكب اعمال خلاف مي شوند.
 «مانع شوهرم بود. ۱۵ سال اعتيادش جانم را به لبم رسانده بود. قرار گذاشتيم بكشيمش و بعد برويم خارج. اما حالا... در انتظار قصاص هستم.»
 گذار از سنت به مدرنيته هميشه عواقب و تبعات خودش را دارد. عواقبي كه با ناهنجاري هاي اجتماعي نمود پيدا مي كند و شايد از بستر خانواده شروع و تا آنجا پيش رود كه همه مرزها را در هم شكند و نهاد خانواده را نيز به زير سؤال برد.
 «اختلاف فرهنگي داشتيم. حرف هم را نمي فهميديم. با زن ديگري آشنا شدم خيلي خوب مرا مي فهميد. نمي توانستم با او ازدواج كنم. مخارج دو خانواده را هم نداشتم. نقشه كشيدم كه زنم را به ساختمان بلندي ببرم و بگويم كه اينجا را مي پسندي برايت اجاره كنم؟ همانطور كه كنارش راه مي رفتم. هولش دادم. افتاد پايين روي ايوان طبقه پاييني ولي نمرد ؛از دستم شكايت كرد و... »
 ختلافات اقتصادي
 با نگاهي به پرونده هاي خشونتهاي خانوادگي مي توان يك نقطه مشترك را مشاهده كرد. عامل اقتصادي كه در حال حاضر از علل مهم خشونت و پرخاشگري در خانواده است. والدين كه براي تأمين مخارج خود بعضا در دو شيفت كار مي كنند و هرگز نمي توانند آرام و خونسرد، مهربان و صميمي باشند و كارشناسان مسائل اجتماعي بيكاري را نيز جز اولين و مهمترين آسيبهاي اجتماعي كشور عنوان مي كنند كه خود عامل اصلي پرخاشگري نيز محسوب مي شود.
 «ىاز اداره كه مي آمدم با ماشينم مسافركشي مي كردم. زنم با قرص اعصاب زندگي مي كرد. چون هر روز با صاحب خانه وهزاران گير و گرفتاري روبرو بود. يه شب كه بچه سه ماهه خيلي گريه كرد و نتونستم آرامش كنم و مادرش هم كه بيدار نشد عصبي شدم، متكا را گذاشتم روي صورت بچه و نگه داشتم. ديگه گريه نكرد. »
 از آنجايي كه ريشه همه آسيبهاي اجتماعي را بايد در خانواده جست وجو كرد با نگاهي به پرونده هاي خشونت خانوادگي مي توان به يك نقطه مشترك رسيد. نقطه اي كه از زبان بيشتر متهمان (عاملان خشونت) شنيده مي شود.
 اختلافات اجتماعي
 خانواده، جامعه و فرد يك مثلث را تشكيل مي دهند كه اختلالات رفتاري در بين هر كدام از ضلعها سبب ايجاد مشكلات متعدد مي شود. در هر حال نبايد از نظر دور داشت كه« اعتياد »يكي از عوامل خشونت زا در بستر خانواده است. بطوري كه موادمخدر جزو شايعترين ناهنجاريها محسوب مي شود. فرد معتاد به ندرت مي تواند پيوندهاي مستحكم عاطفي، وفاداري و تعهد داشته باشد و ارتكاب جرايم معتادان به علت ضعف روابط انساني هر روز بيشتر مي شود و امنيت خانواده و جامعه را به خطر مي اندازد.«پسري مادرش را به علت ندادن پول براي خريد مواد كشت .»
 خشونتهاي خانوادگي نوعي بي اعتمادي نسب به افراد در انسان به وجود مي آورد و فرد پرخاشگر و خشن هرگز نمي تواند مورد اعتماد جامعه باشد. در بسياري از موارد نيز كسي كه در كاري شكست مي خورد و يا به اصطلاح سرخورده مي شود و يا در محل كار خود توبيخ مي شود نمي تواند به خاستگاه ناكامي و شكست خود پرخاشگري كرده و خشونت روا بدارد، از اين رو خشونت را به اطرافيان خود روا مي دارد.
 به تعريفي ديگر پرخاشگري و خشونت با ناكامي جابه جا مي شود و شخص به جاي علت واقعي و خاستگاه اصلي به خاستگاه ديگري حمله ور مي شود.

عوامل محيطي خشونت
 بسياري از محققان الگوهاي خانوادگي نادرست و گسستگي خانوادگي به علت طلاق يا مرگ يكي از والدين و حتي تعارض والدين را عامل اصلي خشونت مي دانند. تحقيقات نشان مي دهد كه در صورت مرگ پدر در سنين كودكي و به عنوان الگوي همانندسازي براي پسران، ميزان پرخاشگري و خشونت در اين افراد در حد بالايي افزايش مي يابد. بطوري كه آمار مي گويد: ۷۵ درصد پسران پرخاشگر و خشن از وجود پدر محروم بوده يا الگوي فردي براي يادگيري نداشته اند. همچنين طرد با روشهاي انضباطي غلط نيز در افزايش خشونت نقش مؤثري داشته اند، وجود پدر الكلي، معتاد يا داراي رفتار ضداجتماعي يا نوروتيك از عوامل اصلي آن به شمار آمده اند. همچنين مورد آزار و اذيت جنسي و جسمي، آزار و تنبه بدني كودك، خشونت والدين، پايين بودن سطح سواد خانواده و وضعيت اقتصادي در بروز خشونت تا حد بسيار بالايي تأثير دارد.
 
 نظريه هايي درباره خشونت
 اريك فروم معتقد است كه انسان داراي نوعي از پرخاشگري بالقوه و ذاتي است كه اساساً در پاسخ به تهديد علايق حياتي او به طور اعم بروز مي كند. اين خشونت براي حفظ زيست، دفاعي ضروري است ولي نوع ديگر آن غريزي نيست بلكه تحت تاثير يادگيري و محيط فرهنگي و اجتماعي انسان است.
 فلاسفه و دانشمندان هر يك به فراخور ديدگاه خود انسان را تعريف كرده اند . براساس اين تعاريف؛ يكي از ويژگيهاي او را در نظر گرفته اند مانند تفكر، نطق، اجتماعي بودن، خنده و... در يكي از تعاريف، اليوت ارنسون مي گويد: انسان، حيوان پرخاشگر و ستيزه جوست. با اين تعريف اين سؤال مطرح مي شود آيا واقعا ًپرخاشگري در انسان فطري است و در ذات او موجود است؟ يادگيري تا چه حد در پرخاشگري مؤثر است؟
 ژان ژاك روسو مي گويد: انسان در محيط طبيعي، موجودي مهربان، شاد و خوب است. قيود اجتماعي او را مجبور به پرخاشگري و فساد مي كند اين نظريه و نمونه هاي ديگر به جنبه اكتسابي يادگيري پرخاشگري تأكيد دارند همچنانكه فرزند خانواده خشن هرگز مهربان و صبور نخواهد بود.
 «حسن هرگز نمي توانست با فرزندش با مهرباني رفتار كند تمام وظايف خود را انجام مي داد ولي توأم با خشونت و پرخاشگري. بررسي زندگي دوران كودكي حسن نشان مي دهد كه او نزد نامادري خشن پرورش يافته و هرگز جز پرخاشگري رفتاري ديگر را نياموخته است. »

 

بسياري از انديشمندان از جمله پروفسور عدل معتقد بوده اند كه انسان در محيط طبيعي خشن و بي رحم است و تنها برقراري نظم و تربيت در جامعه مي تواند او را مهار كند و يا سبب تصعيد غرايز طبيعي پرخاشگرانه او بشود.
 نوربرت الياس، جامعه شناس آلماني در كتاب فرآيند تمدن (۱۹۳۹) چنين بيان مي كند كه در تمدنهاي ابتدايي بشري، استفاده از زور و اجبار عاملي بود كه افراد در جامعه را مجبور به قبول حقوق و حد و مرز زندگي ديگران مي كرد. اين تعريف از متدين بودن را مي توان تا حد قابل قبولي به مفهوم«تقوا » منطبق دانست كه در اديان الهي نسبت به آن تأكيد بسيار شده است. نتيجه اينكه متدين بودن و تقوا داشتن عامل مهمي در رعايت حقوق، مدارا و پرهيز از رفتار خشونت آميز با ديگران است. واقعيت نيز چنين است كه شخص هنگامي از روشهاي خشونت گرايانه استفاده مي كند كه نتوانسته باشد ديگران را تحمل كند و در مواجه شدن با ديگران براي رعايت و تحمل ديگري، ترمزهاي درونش عمل نكنند.
 نوربرت الياس معتقد است كه خشونت پديده اي است كه در فرآيند اجتماعي شدن آموخته مي شود و از آنجايي كه عدم خشونت ورزي به سطح تمدن جامعه و رشد فرهنگ احترام به شخصيت و عقايد ديگران و روشهاي زندگي و شيوه هاي رفتاري ديگري و شكل گيري فرهنگ دموكراسي در جامعه مربوط است به نظر مي رسد كه محو خشونت ممكن نيست مگر آنكه در همه نهادهاي رسمي و غيررسمي (مانند مدرسه و خانواده) خرد و كلان جامعه تغيير و تحولي بنيادين و مستمر و پايدار صورت گيرد، تنها در اين صورت فرهنگ خشونت ورزي جاي خود را به مداراي اجتماعي خواهد سپرد.
 

خشونت ........
ما را در سایت خشونت ..... دنبال می کنید

برچسب : خشونت,چیست؟, نویسنده : dkhoshonat07140 بازدید : 38 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1396 ساعت: 15:38